۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

کاش وجدانی بود

کاش وجدانی بود،واحساسی !!!


تا کی باید این ملت تاوان بی تدبیری مسئولین را پس دهد ؟ شنیدیم که نمایندگان به اصطلاح مردم افا ضه فضل کرده و درون خانه ملت حرف دشمنان مردم را زده و خواستار برخورد با میرحسین موسوی شده اند . نباید هم انتظار زیادی هم از این نمایندگان داشت. البته نمایندگانی هم هستند که قلبشان برای این ملت و کشور می تپد . ولی آیا قدرتی هم دارند ؟
به قول شاعر آزادیخواه فرخی یزدی
چون مرکز ثقل ما بجز مجلس نیست

آنکس که به مجلس نبود خاضع کیست

بر ملت اگر وکیل تحمیل شود

پس فایده حکومت ملی چیست ؟


براستی این تعداد نماینده که درون مجلس نشسته اند و پول این ملت را می گیرند وازبهترین امکانان این کشوراستفاده می کنند کارشان چیست ؟ این آقایان هیچگاه فکرنمی کنند که روزی خود نیزگرفتاروقربانی همین رفتارکه انجام می دهند خواهند .
نمی خواهید ازهمین کسانی که حالا دشمنشان شده اید عبرت گیرید؟ شاید یادتان رفته وظیفه شما درون خانه ملت چیست ؟ این هم چهار سال . بعدش چه ؟ گیریم که چندین میلیون یا میلیارد هم حقوق و مضایا عایدتان شد. چه کار می خواهید با آن بکنید ؟آیا نباید این اموال و قدرت موجب آرامشتان شود ؟ اگر شب و روز هم بدوید بعید می دانم که به پای مزایایی که خانواده آقای رفسنجانی و دیگران دارند برسید . ولی خواهش می کنم بروید واز همین آقایان بپرسید که براستی از این اموالی که به دست آوردند به آرامش نسبی رسیده اند . بنده با تعدادی ازاین آقایان وآقازاده هاشان دوست هستم وآشنایی نزدیکی دارم . می توانم بدون اغراق بگویم که :این آقایان یک شب را به راحتی سر بر بالش نگذاشته .

کاش مسئولین ما قبل از به قدرت رسیدن به علم روز مسلح می شدند،وایمان خود را به انسان و به عدل چنان محکم می کردند. که وقتی قدرت به دستشان می افتاد از آن جز برای آسایش انسانها بهره نمی بردند.زندگی چیز بی ارزشی است و هیچ چیز از آن ارزشمند تر نیست .

واقعا می ارزد برای قدرت و پول اینگونه انسانیت را به لجن کشید.
با فریاد می گویم که :
ظالمان کوچکتر از آنند که خود تصور می کنند. وشاید همین کوچکی است که آنها را به سوی ظلمها ی بزرگ می راند.براستی چه شد که سعادت ابتدایی انسانها ،به تاریخ رنجهاوخونهاوستمها وتبعیض ها تبدیل شد؟ نماینده به اصطلاح ملت بگذار برایت روشن کنم که اصل وظیفه تودرون مجلس چیست.هیچگاه رفتی ببینی که افرادی هستند که برای امرار معاش خود تن فروشی می کنند. شنیده ای که مردانی هستند که چون کار پیدا نکرده اند ناموس خود رابه فروش گذاشته اند ؟



کاش می دیدی که اعتیاد چه بروز جوانان این کشور آورده. راستی تا به حال فکر خودکشی به سرتان زده ، مردی را شنیدم که از ترس آبرویش و خجالت که پول و کار نداشت که خرجی خانواده اش را بدهد با تنها پولی که داشت طناب خرید و با آن خودکشی کرد. به گوشتان خورده است که افرادی برای گذران زندگی خود کلیه های خود را می فروشند؟
کاش به جای رفتن با ریس جمهور به خارج از کشور به جاهای سر می زدید که وظیفه شماست. راستی نشنیده ایم که هیچ گاه شما نمایندگان این دوره تحقیق و تفحصی از بعضی نهادهای خاص بکنید . شاید برایتان خط قرمزی است. کاش سری به دانشگا ها می زدید ومی دیدید که
راندمان تحصیلی چقدر پایین .وکاش تحقیق می کردید که رییس سابق آموزش دانشگاه همدان به جای تهیه کردن استاد برای تدریس به دانشجویان به دنبال دختران زیبا برای ارضاع خود بود . آیا هیچگاه جواب این کار کثیفش را از وزیر علوم خواستید؟ راستی آقای کردان قرارنیست برای جعل اسناد خود در پیشگاه نمایندگان مجلس جواب دهند؟ موقعی که چهارسالتان تمام می شود . به وجدان خود چه خواهید گفت؟ به بچه ها و نوه های خود چه می خواهید بگویید ؟
گیریم که آنها را هم به خارج از کشور فرستادید . آخرش باید به همین کشور برگردند . نمی توانند که تا آخر عمر بدون هویت زندگی کنند. اگر سالهای سال هم آنجا باشند باز به چشم یک بیگانه به آنها نگاه خواهد شد. کاش به جای اینکه به فکر دستگیری میرحسین موسوی بودید . تحقیق می کردید که آقای بختیاری که قبلا استاندار اصفهان بود و حال وزیر دادگستریست و شما به ایشان رای دادید . کاراییشان در اصفهان چه بوده و در آن چهار سال ایشان چه اقدامات مثبتی را انجام دادند ؟ بگذارید برایتان یکی از فاجعه ها را بگویم که با بی تدبیری ایشان رودخانه همیشه زاینده رود اصفهان به خشکی گروید و هیچ کس هم در آن خانه ملت از ایشان سوال نکرد که براستی شما در این چهار سال چه کردید ؟ و تنها در جلساتی که معمولا بنده هم شرکت داشتم. ایشان به جز درس احکام و روایت چند حدیث هیچ چیز عاید مخاطبینشان نمی کردند . گویا ایشان به جای استانداری اصفهان .معلم قرآن بودند تا یک مدیر اجرایی. البته این مسئله اپیدمی شده ، که هر کس رفت نباید جوابگوی اعمالش باشد . و همین توی نماینده نمی دانم بر چه مبنایی به ایشان و با رای قاطع رای دادی . و در آخر اینکه در تاریخ همیشه اینگونه بوده است که : با خلق خدا هر که در افتاد ور افتاد . به جای مجیز گویی دیگران بیایید دوشادوش این ملت باشید و برای آنها کار کنید .
من تو را بردم فراز قله هان بعد از این تو از درون خود بخوان



۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

شریعتی بیدارگر نسل ها

شریعتی بیدارگر نسل ها


این متن در تاریخ سه شنبه ۲۹/۳/ ۸۷


در سرمقاله روزنامه
مردم سالاری چاپ گردیده است

۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

مرگ قانون



همیشه شما شاهد این وقایع عادی در مطبوعات هستید !!!!

یکی از دوستان که سالها در کشور فرانسه زندگی میکنه و آنجا هم برای خودش برو بیای داره ، ضمنا استاد دانشگاه هم هست بعد از بیست سال، سال پیش با همسر و دختر نوزده ساله و پسر هشت ساله اش اومد ایران، تا اقوام و خویشاندهارو بعد از سالها ببینه. حدود یک هفته هم درایران بود. که ناگهان به یکباره رفت. و دیگر من از او خبری نداشتم. تا اینکه از دوست مشترکمون سراغش رو گرفتم. که فلانی.دکتر چی شد؟ که یه هو غیبش زد؟ دوستم گفت مگر خبر نداری ؟ گفتم نه ، از چی ؟ دوستم گفت که : دکتر درهمان چهار روز اول بودنش در ایران یه مسئله ای برای دخترش پیش اومد که وضعیت روحی دختروهمسر و خودش ریخت به هم و از کشور خارج شد. که متاسفانه وقتی برگشتند به فرانسه، یک هفته بعد دخترش خودکشی میکنه و همسرش هم به حالت جنون میرسه. به دوستم گفتم مگه چه اتفاقی برای دخترش در ایران افتاده بود؟
جواب میده که در همان روزها، شبی دختر خاله دختر دکتر که همسن سال هم هستند. به یک پارتی دعوت میشه که دختر خاله هم دختر دکتر را به همان مهمانی میبرد . که متاسفانه همان شب یکی از جوانهایی که مست بوده است
به دختر دکتر با زور دست تعرض میکند. که دختر نیز وضعیت روحیش به هم میخورد.البته دختر خاله هم از این موضوع هیچ خبری نداشته بوده. شاید بپرسید که چرا من این موضوع را در وبلاگم مطرح کردم؟
و هر روزه در روزنامه ها از این اتفاقها نوشته میشود. البته درست میگین از این حرفها زیاد است آنقدر که برایمان بی تفاوت شده است. ولی راستش رو بخواین این حرف دکتر که به دوستم گفته بود مرا ریخت به هم تا این بحث را به اینجا بکشم. او با حالت روانی به دوستم گفت :
دلم از این به درد آمده است که بیست سال بود که دخترم در فرانسه زندگی کرده بود و با آنکه بی حجاب بود و انواع و اقسام مهمانیها را میرفت . هیچ کس به او نگاه چپ هم نکرد. چطور میشود که بعد از سالها که دخترم را به کشور
خودش آوردم باید این اتفاق برایش بیفتد ؟
به همین سادگی !!!! کاش آنقدر که قدرت های سیاسی در این کشور، برای موقعیتشان به جان هم میافتند. شان و مقام انسانیت هر چند کوتاه، جایگاهی برای خود داشت. واگر قانون ، مانند کشورهای غربی بر مردم حکومت میکرد،
نه تفکر ملوک اطوایفی . دیگر مسئول فاسد دانشگاهی در زنجان به خودش همچون اجازه ای نمیداد که به یک دانشجوی دختر تعرض کند. چون قانون حاکم نیست.
همیشه شما شاهد این وقایع عادی در مطبوعات هستید. کاش آنقدر که زائیدن ۳قلو گاوها و خودکشی کردن نهنگها
ما را به تعجب وا میداشت .قدری پایمال شدن شرافت انسانی برایمان مهم بود.


۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

یادم رفت بگم که !

یادم رفت بگم که:
در ادامه مطلب پایین یادم رفت بگم که : غرب شاید همه چیز داشته باشد.علم پیشرفته ، رفاه کامل ، امکانات وسیع ، دمکراسی عالی ، مک دونالد خوشمزه ، شلوارهای جین عالی که هیچ وقت پاره نمیشن ، فیلمهای هالیوودی ، اخبارهای راست راستکی تلویزیونی ، و یا وقتی آدم مریض میشه پرستاران و دکترهای آماده به کمک ، خلاصه همه چیز خوب. ولی در شرق شاید هنوز دمکراسی و رفاه و خیلی چیزای دیگه قشنگ و زشت نباشه ، ولی در عوض یک چیز هست، که به یک دنیا می ارزه که در غرب نیست و شرق به خاطرش باید افتخار کنه . و آن حیرت کردن است ما در شرق بلدیم نسبت به هر پدیده ای کلی و جزئی حیرت نشان دهیم.
و از حیرت غرق لذت شویم و به کشف و شهود بپردازیم. ولی در غرب باید گفت که همه چیز را یا کشف کرده اند .یا به هر ناشناخته ای چون موضوعی سرو ساده که یک روز بالاخره آن را کشف میکنند ، نگاه میکنند..

تازه فهمیدم چه خبره !

تازه فهمیدم چه خبره !!!

چند وقت پیش خدا قسمتم کرد ، سفری به چند تااز کشورهای اروپایی داشتم.
وقتی برگشتم خیلی غبطه خوردم که چرا اونا از ما پیشرفته ترهستند.
ولی چند روز که از اومدنم گذشت ، وبه قول قدیمیها آبهاازآسیاب افتاد.
تازه فهمیدم چه خبره .
دریک نگاه کلی فرق انسان را درغرب وشرق این طوردیدم که:
در کشورهای غربی سیستم پیچیده است، اما آدمهایش ساده اند،
چون هرکدام متخصص یک پیچ ومهره اند
و نقش ساده ای برایشان در سیستم پیش بینی شده است.
اما در کشورهای شرقی سیستم ساده است برعکس آدمهایش پیچیده اند.
آدمهای غربی ، علمی و جزعی نگرند،
اما آدمهای شرقی فیلسوف و عارف و شاعر و کلی نگرند.
در شرق اگر شما از یک حمال یا کارگر ویا دستفروش درباره فلسفه
و عرفان و ادبیات سوالی بکنید .حتما خودش نظر هایی در این باره دارد.
چه بسا که از جزئیات کار خودش به صورت علمی چندان با خبر نباشد.
برای همین هم همیشه میبینیم
اکثرا در همه کارها، استادند.اما در غرب ممکن است کسی یک عمر روی یک
شاخک های نوع خاصی از حشره مطالعه کند.
و پس از او هم یکی دیگر راه او را ادامه دهد.
من در این سفرم به این نتیجه رسیدم که در غرب انسانها زندگی کاملی میکنند.
ولی در شرق انسانها زندگی جامعی میکنند.
ما وقتی میمیریم همه جور زندگی را نیمخورده کرده ایم .
ولی غربیان زندگی را کامل کرده اند.
ولی ماشرقیان ازغرب فقط وارد کردن ماشینش را فرا گرفتیم.
شرق میداند که این ماشین . این مرکب راهوار استعمارگر ،
او را به منزل نمیرساند .
ما باید بفهمیم که آنکه ما را از خانه مان بیرون کشید
و در بیابانهای هولناک آواره کرده است.
هرگز به خانه مان نخواهد رساند.
سرنوشتمان را ببینید.سرزمین .مولوی، حافظ ، سعدی ،فردوسی،
شعر ،افسانه ، ادب، هنر ،
اکنون چگونه در لای دنده ها و تسمه ها و چرخهای خشن و بیرحم
ماشین غربی له شده است و تکه تکه شده است .
واز قلب پر صفا و پر آرامش وروحانیتش .
قیر و بنزین، روغن و گازوئیل و واسکازین میریزد.
حالم از هر چی تکنولوژیه به هم میخوره .
فقط از تکنولوژی ، وبلاگ نویسی رو دوست دارم
چون تنها روزنه امیدیه که برام مونده
که حرفم رو برا یه مشت آدمهای فهیم بزنم . اونا هستند که منو درک میکنند.

شما جزو کدام طیف هستید؟

ورود پسرها ممنوع، ورود دختر ها ممنوع ،

عکسهای داغ ، زیر ۱۸ سال ممنوع ،
تلفن های فاحشه ها،عکس های لو رفته فلان بدبخت،
، و الا آخر...)


از موقعی که دست به کار وبلاگ و وبلاگ نویسی شدم چه چیزها
که ندیدم، نشنیدم ، نخواندم ، که هر کدام از این موارد خود دنیاییست.
البته این موارد که مینویسم نظرات شخصی من از دید یک وبلاگ نویس
است. و شاید هم دیگران نظرات متفاوتی غیر از این داشته باشند که
برای من محترم است.
اگر دوستانی که به طور مداوم با سایت و وبلاگ نویسی سروکار
داشته باشند . به این موارد بارها برخورد کرده اند.
دوستانی هستند که برای تبلیغ و بازدید کنندگانشان از الفاظ و گفتار زشت
استفاده میکنند. که من نمیتوانم خیلی از نام ها را به کار ببرم. مانند
( ورود پسرها ممنوع، ورود دختر ها ممنوع ، عکسهای داغ ،
زیر ۱۸ سال ممنوع ، تلفن های فاحشه ها ، عکس های لو رفته فلان بدبخت،
ک.....، و الا آخر...)
که خواننده با کنجکاوی که از خود نشان میدهد بارها وارد
سایت یا وبلاگ شده ودیده که تمام موارد یک تبلیغ بیش نبوده . و یا بدتر از
آن ویروس است که وارد کامپیوترش میشود.
و جای تعجب دارد شخصی که میخواهد کالایی را تبلیغ کند توسل
به چه کارهایی که نمیشود. و خواننده باید عاقلانه بیندیشد
عزیز، وبلاگ با سایت های مبتذل فرق میکند
و رفتن به این سایت ها که دیگر سادگی نمیخواهد .
آنقدر از این سایت های مبتذل وجود دارد
که دیگر احتیاجی به دروغ گفتن و گول خوردن نیست.
کاش اقلا در کارهای خلاف صداقت نشان میدادیم.
مورد دیگر اینکه اگر چند صباحی با وبلاگ کار کنی
متوجه ساعاتی میشوی که چه اشخاص
و با چه تفکراتی و در چه مواقعی با وبلاگ خود کار میکنند.
مثلا : فکرهای علمی و تخصصی معمولا از صبح تا ظهر
مشغول وبلاگ خود هستند.
از ساعت ۳ بعد از ظهر تا ۸ شب تازه وارد ها
که تازه با محیط وبلاگ آشنا شده اند به کار مشغولند.
از ساعت ۸ شب تا۱۲شب برو بچه های عاشق و معشوق
معمولا به کار هستند.
عاشقان سیاست کارشان حساب و کتاب ندارد،
و نمیشود ساعاتی را برایشان در نظر گرفت.
مذهبی ها معمولا به مناسبت ها وارد گود میشوند ،
برایشان هم فرقی ندارد کسی از وبلاگشان بازدید میکند یا نه.
و دوستانی هم هستند که سال تا ۱۲ ماه
فقط عکس تولد بچه ، عزا ، و سال ازدواج دوستانشان را تبریک میگویند.
شیطان پرست ها هم که تکلیفشان با خودشان مشخص نیست.
و دیگر اینکه کسانی را میبینی که فقط به دنبال این هستند که هرجور
هست لینکشان در وبلاگ های دیگر زده شود .
و اصلا برایشان مهم نیست که طرف گرایش به چه موضوعی دارد.
و به جای گدایی کردن این که لینکت را بزنند.
محتوایت را زیاد کن تا طرف خود مشتاق این کار باشد.
زیاد نوشتم. وبلاگ باید کم نوشت باشد تا طرف مشتاق خواندن مطلب باشد
.

شما جزو کدام طیفید؟

برایم بنویسید، شما به چه دید گاهی رسیده اید.

به فکر کسی دیگر باش

برای مراسم عزاداریت

به فکرکسی دیگر باش .


چند روز پیش یکی از دوستان که طبق سنت های هر ساله در ماه محرم
مراسم می گیره . با من تماس گرفت و بنده را برای ۲ شب دعوت کرد که
صحبت کنم. جالبی این مراسم این است که سخنرانان روحانی نیستند .
و اکثرا از اساتید دانشگاه در رشته تاریخ میباشند.
و فقط من حقیر هستم که در این میان بی سواد می باشم
و نمیدانم این رفیق ما چه در درون ما دیده که بنده را هم برای صحبت دعوت کرده
بگذریم.این دوست عزیز وقتی مرا دعوت کرد. صحبت هایی کرد که کمی مرا
به فکر انداخت. و به قول امروزیها حالم را گرفت.
ایشان موقع دعوت از من فرمودند که
فرید لطفا صحبت های بودار سیاسی نکن.
صحبت هات معمولی و همه پسند باشه.
من به ایشان گفتم که پس لطفا متنی را آماده کن تا در آن ایام آنرا برایت بخوانم.
این دوست گفت نه ناراحت نشو .
منظورم این است که صحبت های نکن که حساسیت به وجود بیاید.
بعد از صحبت های این دوست
به یاد معلم بزرگم دکتر علی شریعتی افتادم که کسی
به او گفته بود که:
شریعتی ، ببین فلانی ۳۰ سال است که حرف میزند و کسی کارش ندارد.
ولی تو ۲ سال است که سخنرانی میکنی و چه الم شنگه ای به پا کرده ای.
دکتر شریعتی در جواب گفته بود که: آن آقا ۳۰ سال است که حرافی میکند.
ولی من در این ۲ سال حرفها برای گفتن دارم.
حال منظورم این نیست که خودم را با دکتر شریعتی مقایسه کنم.
منظورم به این دوست عزیزم این است که:
امام حسین (ع) بیشتر از آب ، تشنه لبیک بود. افسوس که بجای افکارش ،
بزرگان ما زخم های تنش را نشانمان دادند
و بزرگ ترین درد این آزاد مرد را بی آبی نامیدند.
ای دوست عزیزم من در مراسمت اینگونه میخواهم صحبت کنم.
اگر فکر میکنی این حرف ها سیاسی است .
باید به تو بگویم که برای مراسم عزاداریت به فکر کسی دیگر باش .


۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه


با سلام به دوستان خوبم .
کم کم کارم را باید در بلاگر شروع کنم