چند روز پیش در خیابان قدم می زدم این نوشته روی دیوار توجهم را جلب کرد براستی شأن گفتار امام زمانی که روزگاری مژده ظهورش را به ما داده اند؛ که قرار است ما را از یوغ ستمگران نجات دهد این است ؟
چرا پابند عنوانیم؟
چرا در بند خشت و خاک و دکانیم؟
چرا محکوم درد و رنج و حرمانیم؟
اسیر جاه و مال و جامه و نانیم ؟
مگر فرزند هامان را خدایی نیست ؟
مگر مادر، پدر، همسر، رفیق و دوست
یارو آشنا، خواهر، برادر، خویش وهمسایه
حقیقت را نمیخواهند ؟
اگر همگام، هم پیمان و همرزم تو میباشند
تلاشت را مداوم کن . و گرنه ، زین همه پابند
هجرت کن
از این نام و از این عنوان، از این کوی و از این برزن
از این شهرو از این مردم، از این دنیای پر غوغا
ویا از نفس خود، از این وجود خویش، از هستی
از اینهائیکه پا بندند، از اینهائیکه سد راه محبوبند
موانع را ز ره بردار، منیت را رها کن
و خودیت را به دور انداز، بیرون شو زخود
از هر چه جز حق است ،
هجرت کن
به آنجائیکه ره باز است، و جای گفتن راز است.
(شعر از : دکتر فضل الله صلواتی)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر